دست نوشته دانش آموزان ۱۳آبان ممقان

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

    اشک اشک یعنی دنیای کودکانه ی دختری که عکس پدر شهید خودرا در سینه میفشارد و عاشقانه میگرید تا ناله هایش سر به فلک کشد،دختری که در بازی زندگی کارگردان ماهری است او همان کسی است که در فیلم زندگیش بازیگران زیادی برگزیده است ولی این پدر است که همیشه به عنوان قهرمان زندگی فیلمش نقش آفرینی میکند آری او فیلم را آغاز میکند بدون هیچ باکی،اما هیچ زمانی در خیالش نمیگنجد که شاید این بار نقش آفرین فیلمش برای همیشه از زندگی کات شود . در کنج اتاق اشک میریزد گویا شب پدر را در خواب دیده است ، عاشقانه اورا می ستاید و اشک میریزد و با پدر خود دردودل میکند و میخواهد پرنده ای داشته باشد تا به سوی آسمان معشوق پر بگشاید و دلتنگی های کودکانه اش را این بار به پدرش برساند .آری!!کاش پدر بود و اشک های اورا پاک میکرد و قلب کوچکش را در سینه میفشرد. دختری که شب را به امید پدر میخوابد ولی صبح روشن را به این امید شروع نمیکند .شب هایی که شکایت میکند از دخترکی به خیال پدر خوابیده ولی بالش پنبه ایش پر از اشک های بر گونه جاری شده اند. اشک یعنی ریسمان خودرا چنان به ریسمان معشوق گره بزنی که در مقابل سجود بر او احساست جاری شود دست نوشته دانش آموزان ۱۳آبان ممقان...
    ما را در سایت دست نوشته دانش آموزان ۱۳آبان ممقان دنبال می کنید

    برچسب : انشای صفحه ی 31 نهم,انشای صفحه ی 23 هشتم,انشای صفحه ی 24 نهم, نویسنده : 0avazghalam4 بازدید : 98 تاريخ : جمعه 3 دی 1395 ساعت: 0:16

    اشک در کنج تنهایی شبم گوشه ای از اتاق سردو تاریکم تکیه بر بالشت تنهایی ام روی تخت سرما دیده ام کاغذی روی زانو های بغل گرفته ام و آهنگی آرام در گوشم و با خودکاری از جنس غرور در دستم شروع به نوشتن میکنم آرام و مرتب؛اتاقم پر است از خالی روبه رویم نوشته ایست که داغ میگذارد بر دل شکسته ام نوشته ای که مرا یاد هزاران خاطره ی تلخ و شیرین می اندازد با هربار دیدنش دلم تنگ تر میشود و قطره های اشکم از چشمان خیره مانده ام بی اختیار همانند مروارید هایی غلطان بر گونه هایم میریزند ،متوجه اشکهایم میشوم دفترم را خیس کرده اند عجب اشک های بی ادبی دارم خودرا دعوت کرده و نکردهمهمان دفترم کردند...    در تعجبم چه اتفاقی برایم افتاده !طوری میگریم گویی اشک تمساح میریزم یکی نیست بگوید آخر دختر حسابی ،برای چه میگریی ؟خودم هم نمیدانم اشک شوق میریزم یا اشک غم ،اشکم اشک دلتنگیست یا اشک دوری یا که اشک الکیست یا که دارم پیاز پوست میکنم و اشک ، اشک آن است و خود بی خبرم...                                                                                           حال و هوای شب را دوست دارم در کمال آرامشی که به آدمی میبخشد دست نوشته دانش آموزان ۱۳آبان ممقان...
    ما را در سایت دست نوشته دانش آموزان ۱۳آبان ممقان دنبال می کنید

    برچسب : انشای نگارش دهم, نویسنده : 0avazghalam4 بازدید : 115 تاريخ : جمعه 3 دی 1395 ساعت: 0:16

    اشک به آسمان تیره ی شب خیره می شوم،ماه را از پشت هاله ای  از اشک هایم میبینم تارو تارتر می شود دیگر نمیتوانم ماه تنها را که تنها امیدش خورشید است را ببینم چشمانم را لحظه ای میبندم ،حس میکنم بر روی گونه هایم مایعی گرم روانه می شود هنگامی که پلک هایم را از روی هم بر میدارم ماه را واظح تر از قبل میبینم دستانم را یه سمت گونه هایم می برم آری اشک هایم بر روی گونه هایم جاری شده اند و بی مهابا پشت سر همدیگر می چکند گویی با یکدیگر مسابقه گذاشته اند و می خواهند به من هشدار روز های سخت گذشته ام را بدهند. روز هایی که اگر چه سخت بودند اما گذشتند ولی حال گرچه گذشته اند باز هم بر دل من سنگینی میکنند ، هنگامی کهبه دوران کودکی ام فکر میکنم دلم همچون آسمان شب تیره میشود دوست دارم اشک هایم ببارند و تاریکی دلم را سپید همچو برف که حتی ذره ای لکه ی سیاه برخود ندارد کند.شاید خواسته ی زیادی باشد اما میخواهم لحظه ای به دور از صدای مردم و ترافیک شب با اشک هایم خلوت کنم ،اشک هایی که تنها رفیق تنهایی هایم است ،حال که دلم گرفته است خیلی دوستشان دارم ،دلم میخواهد تا صبح گریه کنم و این اشک ها دله تنگم را برای مادر ب دست نوشته دانش آموزان ۱۳آبان ممقان...
    ما را در سایت دست نوشته دانش آموزان ۱۳آبان ممقان دنبال می کنید

    برچسب : انشای پایه ی دهم,انشای پایه ی نهم,انشای پایه ی هشتم, نویسنده : 0avazghalam4 بازدید : 119 تاريخ : جمعه 3 دی 1395 ساعت: 0:15

    آیا ماه همان پدر است که شب ها رویش را میبینیم؟ در شبی تاریک که آسمان خسته از تکاپوی روز شده است و اکنون آرام شده و آرامش را به ما هدیه می دهد؛کنار پنجره ی خانه نشسته بودم و غرق در رویاهای خویش خیره به ماه بودم انگار که تنها جسمم در این دنیا است و روحم درگیر چیز دیگری در آن سوی ابرهاست. به ماه تابان که در دل آسمان تیره ی شب لانه کرده است خیره میشوم ،لحظه ای عکس رخ پدرم را بر روی آن می بینم در دلم شوری به پا می شود این شور به خاطر دلتنگی دیدن اوست؛اورا از وقتی که سپیده ی صبح نمایان می شود و خورشید فروزان نورش را در زمین هدیه میکند ندیده ام...آری دلتنگش هستم ،دلتنگ قامت خمیده اش که درد و پیچ و خم زندگی قد استوارش را خم کرده است. شروع به حرف زدن با ماه را کردم چقدر حرف زدنش شیرین است ،گویی طرز حرف زدنش هم همانند پدرم است؛در عمق چهره اش لبخندی پدیدار است همان لبخندی که از زور خستگی بسیار کمرنگ است ؛به این زیبایی ماه که چهره ی خندان و مهربان پدرم را در خود جای داده است غبطه میخورم به اینکه توجه هر بیننده ای را به خود جلب میکند. دلم میخواهد شتابان به نزدیکی ماه بروم و آن را در آغوش بگیرم و بو دست نوشته دانش آموزان ۱۳آبان ممقان...
    ما را در سایت دست نوشته دانش آموزان ۱۳آبان ممقان دنبال می کنید

    برچسب : انشای دانش آموزان,انشای دانش آموزان ابتدایی,انشای دانش آموز کلاس دوم دبستان, نویسنده : 0avazghalam4 بازدید : 118 تاريخ : جمعه 3 دی 1395 ساعت: 0:15

    سکوت شب به معنای بی رحمی های اوست؟ با پاهای برهنه امشب کوچه پس کوچه های این شهر را می خواهم معنا کنم.نمی دانم این بی خوابی دیگر چیست؟نکند دوباره بیمارشده ام،باید به کلینیک خدابروم.امشب می خواهم تیمار دردهایم را از این شهری که پرازمردمان نقاب دار است ؛بیابم،امامگرکسی از نگه داشتن این نقاب خسته میشود؟ هوا سرد است،سردی را میشود دراین شب مملو ازغم تحمل کرد،چون میخواهم مقصدخودم رابیابم .کنار خیابانی بی انتها می ایستم،به اطراف خود می نگرم،آیا این شب است که این قدر تناقض ایجاد کرده است؟ چرا آسمان شب چادر سیاه خودرابرنمی دارد؟مگر چادر سفید چه کم از این چادر سیاه و هزار رنگ دارد؟آیا این حسرت نیست ،شاید من اسمش راحسرت می گذارمو دیگری اسم اش راآرزو بگذاردکه پیرمردی سالخورده با آن چشمان ناتوانش ،کسی نیست به یاری اوبشتابد و در سویی دیگر مردی با تمام فقیری برای عیالش نانی همراه با محبت میخرد. مردی همراه فرزندخوداز مغازه اسباب بازی فروشی ،وسایل مورد دلخواه فرزندش را خریده وبا دستانی پر خارج میشوددرحالیکه در جلوی مغازه مردی دیگر سرش را پایین انداخته تاشرمسار فرزندش نباشد. می خواهم برگردم ، دیگر قادر ب دست نوشته دانش آموزان ۱۳آبان ممقان...
    ما را در سایت دست نوشته دانش آموزان ۱۳آبان ممقان دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : 0avazghalam4 بازدید : 203 تاريخ : جمعه 3 دی 1395 ساعت: 0:15

    ایستا ده ام،ایستاده ای،ایستاده ایم،جنگلیم،تن به صندلی شدن نمی دهیم خلسه ی دشمن دوباره تانکی دیگر و جنگی دیگر آغاز می شود.مردم دیگر از این همه جنگ و خونریزی خسته شده اند ،آزادی بیان ندارند،خواب هم ندارند چون این دشمن بی رحم است که کودکی را که آرزوی دیرینه اش را بر روی آسمان پر ستاره می کشد ولی ناگهان این رژیم ،این دنیای بچگانه را ویران میکند و در نتیجه مرگ پدر را بر او تحمیل می کند . صبح روزی دیگر است ،فرزندان با سنگ هایی در دستان کوچکشان در کوچه های شهر با دشمن می جنگند اما این تانک ها با خشونت از روی فرزندان کوچک می گذرد. در یک سوی شهر ،مادری داغدار پسرش است،در سویی دیگر کودکی خردسال به جای دیدن پدرش،عکس پدرش را بغل میکند و در سویی دیگر پیرمردی بر زمین افتاده و اسراویلی ها به آسانی از رویش می گذرند . این روند ادامه دارد ولی یکباره شهر زنده می شود،مردمان از خواب غفلت بیدار می شوند؛چرا که دیگر تحمل از دست دادن عزیزان و خانه به دوشی دوباره را ندارند.مردو زن پیرو جوان و دخترو پسر و کوچک و بزرگ ،همگی دست در دست هم می دهندتا کشور را از بار ظلم و ستم بیرون کنند. صبح روز بعد که دشمن با ابزار دست نوشته دانش آموزان ۱۳آبان ممقان...
    ما را در سایت دست نوشته دانش آموزان ۱۳آبان ممقان دنبال می کنید

    برچسب : دست نوشته های زیبا,دست نوشته های عاشقانه,دست نوشته های غمگین, نویسنده : 0avazghalam4 بازدید : 100 تاريخ : جمعه 3 دی 1395 ساعت: 0:15

    در آن سوی رود سنگی می بینم . به سویش می روم . در کمال تعجب متوجه می شوم سنگ از وسط شکاف بزرگی برداشته است . مگر می شود؟ سنگ ها نماد استقامتند مگر می شود با آن همه سختی شکاف بردارند؟ کنارش زانو می زنم . دوست دارم از خودش بشنوم . به دنبال مطالب کلیشه ای دیگر نمی روم . دوست دارم این بار پای سفرۀ دل سنگی بنشینم ک با تمام ابهتش باز تاب نیاورده و رنجی وجودش را ب تاراج کشیده است . سنگ نگاه غم بارش را ب افق می دوزد و صندوقچه دل را سخاوتمندانه به رویم باز می کند :" از سه حرفم ، اما سخت تر از انسجام هزاران واژه هستم . وقتی می گویند سنگ، به دنبالش مقاومت، سنگینی و غرور به صف می کشد . وقتی می گویند سنگ ، تندیس استقامت کنارش شکل می گیرد  و همین انتظارات را بالا می برد . اما تا به حال شده بگویند سنگ و خاکی را به یاد اورند که وجود لطیف آدمی از آن خلق گشته است؟ شده برای یک بار بیندیشند ک چه می شود سنگ باشد، مگر سنگ ها احساس ندارند؟ مگر ادمی احساس ندارد ک سنگ ها هم بی احساس باشند؟ مگر گیاهان از وجود خاک حیات نمی گیرند؟ پس چرا در برخورد با گیاه محتاط و در رویارویی با من ، مرا قربانی افکار غرق شده می کنن دست نوشته دانش آموزان ۱۳آبان ممقان...
    ما را در سایت دست نوشته دانش آموزان ۱۳آبان ممقان دنبال می کنید

    برچسب : سنگاپور,سنگسار,سنگ کلیه, نویسنده : 0avazghalam4 بازدید : 86 تاريخ : جمعه 3 دی 1395 ساعت: 0:15

    ایستاده ایم .. ما مردمان این دیار بی کسی ...با اقتدار فریاد می زنیم ...نگاه به دست های رنجور ما نینداز ، نگاه به چشم های غمگینمان نینداز ؛ در این دل شور و شعفی است از ناتوانی شما . به گمانت کیست پیروز این میدان های خسته از ظلم تو ؟ کیست که تاریخ را رقم میزند ؟ کیست که اسوۀ حماسه خواهد شد ؟ به گمانت آتش تند و تیز تو ، جنگل سبز مرا به ویرانی خواهد کشاند؟ تو چه میدانی که جنگل ها هم رودخانه دارند ؟ تو چه میدانی که قد علم کنی ، طغیان می کنند ؟ کودکان مرا ببین ، همان هایی اند که  میدان جنگ برایشان حکم کوچه و سنگ ها برایشان همان توپ فوتبالیست که کودکان تو ، تنها آن را وسیلۀ بازی میدانند در حالی که کودکان دلیر من در هر سنگ آینده ای روشن می بینند . کودکان تو آرزوی غلبه بر یک دروازه بان را دارند و کودکان من در کوچه پس کوچه های جنگ ، در فکر باز پس گرفتن چهاردیواری های خاطره شان هستند ، همان هایی که خانه نام دارد . آنها در فکر غلبه بر یک نیروی عظیم متجاوزند . تو چه میدانی که شیر خواران سرزمین من ، بزرگ شدۀ میدان جنگ اند ؟ ما می ایستیم ، نه ایستادن خالی، ایستادن هایمان را به رخ می کشیم ، به سنگ های دست نوشته دانش آموزان ۱۳آبان ممقان...
    ما را در سایت دست نوشته دانش آموزان ۱۳آبان ممقان دنبال می کنید

    برچسب : ایستاده ایم,ایستاده ایم تا آخرین نفس,ایستاده ایم حامد زمانی, نویسنده : 0avazghalam4 بازدید : 115 تاريخ : جمعه 3 دی 1395 ساعت: 0:15